من آن نيم که دل از مهر دوست بردارم

شاعر : سعدي

و گر ز کينه دشمن به جان رسد کارممن آن نيم که دل از مهر دوست بردارم
نه احتمال نشستن نه پاي رفتارمنه روي رفتنم از خاک آستانه دوست
سفر کنيد رفيقان که من گرفتارمکجا روم که دلم پاي بند مهر کسيست
نمي‌کند که من از ضعف ناپديدارمنه او به چشم ارادت نظر به جانب ما
من اين طريق محبت ز دست نگذارماگر هزار تعنت کني و طعنه زني
درست شد به حقيقت که نقش ديوارممرا به منظر خوبان اگر نباشد ميل
اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارمدر آن قضيه که با ما به صلح باشد دوست
همه جهان به درآيند گو به انکارمبه عشق روي تو اقرار مي‌کند سعدي
که آب ديده گواهي دهد به اقرارمکجا توانمت انکار دوستي کردن